روایت ضرغامی از حوادث ۸۸، اصلاح طلبان و اصولگرایان، ردصلاحیت و …
عزت الله ضرغامی از نخستین ماه های پیروزی انقلاب، پای در کفش سیاست کرده و مدت های طولانی رخت حاکمیت پوشیده است. زمانی در کسوت دانشجوی پیرو خط امام در ماجرای لانه جاسوسی آمریکا حضور داشته، سپس لباس نظامی گری پوشیده و بعدها به صداوسیما رفته و پلکان ترقی را تا ریاست آن سازمان پیموده و در دولت سیزدهم نیز وزیر میراث فرهنگی و گردشگری بوده است. گپ و گفت با او که شخصیتی چندوجهی دارد، می تواند جذاب باشد.
«یک لحظه از مسیری که رفته ام پشیمان نیستم.» این جمله را عزت الله ضرغامی میگوید؛ او که در چند روز گذشته مهمان «کافه خبر» شد؛ در یک گپ و گفت ۱۰۰ دقیقه ای، هم از ریاستش بر صداوسیما و حوادث ۸۸ حرف زد هم از روزهای حضورش در دولت رئیسی که بسیاری او را وصله ناجور آن دولت می دانستند.
او در گفت و گو با «محمد مهاجری» بیان کرد: «در حاکمیت هستم ولی پُست ندارم. همین الان اگر رژیم تغییر کند و نظام – خدای نکرده – سقوط کند و قرار باشد ده نفر بدون محاکمه اعدام شوند، ضرغامی حتما یکی از آنها است و اگر نکنند به من بر میخورد.»
وقتی از او می پرسیم انتقاداتش «ژست» یا …، می گوید«ژست برای کسی است که به دنبال رئیس جمهور شدن باشد….هرگز نامزد انتخابات ریاست جمهوری نمیشوم، با این شورای نگهبان کنار نمی آیم»
در میانه صحبت های سیاسی گریزهایی نیز به تجربیات حضورش در صداوسیما می زند، مثلا آنجا که می گوید« کدام یک از مسئولین، هشتگ اشتباهات من را دارند؟ نفر دوم را به من نشان دهید. خیلیها به من گفتند که کلاس کار را حفظ کنید و بگویید تجربیات من و تجربه نگاشت من. گفتم من اشتباه کرده ام. اشتباه کردم که جلوی آدم برفی را گرفتم.»
یا وقتی که می گوید«چه چیزهایی را من در تلویزیون پخش کردم که قبلش نمی شد. فیلم سفر سنگ به این خوبی، فرزانه تاییدی و رضا فاضلی بازی کرده اند. چه کسی گفته بود ممنوع است؟ گفتند دفاعیات گلسرخی را چرا پخش کردی. گفتم اصلا همین جمله «من که یک مارکسیست- لنینیست هستم» را در تیزر بیاورید و پانصد بار پخش کنید. مگر کمونیستها در انقلاب نبوده اند؟»
با او درباره صبحانه های سیاسی اش حرف زدیم، درباره حوادث سال ۸۸ و عملکرد صداوسیما، درباره سینما و موسیقی. هم از سیدمحمد خاتمی حرف زد هم از کروبی، احمدی نژاد، حسین شریعتمداری، مسعود کیمیایی، مرضیه برومند، کیارستمی و …
مشروح گفتگوی محمد مهاجری عضو شورای سردبیری خبرآنلاین را با عزت الله ضرغامی در ادامه می خوانید؛
*شما هم مانند برخی دوستان اصولگرا، گهگاه از جریان اصولگرایی و عملکرد این جریان، انتقادهایی میکنید. آیا این انتقادها برای شما هزینه دارد؟ یعنی افرادی به شما می گویند شما دیگر چرا؟
اصولگرا و اصلاح طلب از ابتدا کلا پوست خربزه بوده اند. آنهایی که میدانستند چطور کشور را – آن طور که دل شان میخواهد – طراحی کنند و شعبه شعبه کنند و دعواهای حیدری – نعمتی راه بیندازند، عملا منجر به این دو جریان شدند. مدتها است که میگویم طرفدار این شعار “اصلاح طلب اصولگرا دیگر تمومه ماجرا” هستم که معترضین هم اگر آن را در خیابان میگویند، حرف من را میزنند. در کل آدرس عوضی است.
نه اصولگرا هستم نه اصلاح طلب
من نه به آن معنا اصولگرا هستم و نه اصلاح طلب. به معنای دیگر هم اصولی فکر میکنم و هم نگاه اصلاح طلبانه دارم. خود شما هم احتمالا همین هستید. وقتی میگویید ما اصولگراها، این را متوجه شده ام. اصولگرایی وجود ندارد. شما وقتی قبیله اصولگراها را نگاه میکنید، از آقای X تا آقای Y ، به نام اصولگرایی در آن هستند. اصلاح طلبها هم بدتر از اصولگراها هستند. وقتی آنها را نگاه میکنید میبینید که بویی از اصلاح طلبی – به معنای واقعی کلمه – و وفاداری به شعارها و حرفهایی که همیشه گفته اند، نمی بینید. بخصوص از دوم خرداد به بعد در رسانهها هم در اینباره حرف زیادی زده اند.
حرفهایی که می میزنم خیلی هزینه دارد
بیشتر تقسیم پست و مقام و غنائم و این که رفیق ما در کجا مستقر شود و چه مقامی بگیرد مطرح است. یک روز باید به این آسیب شناسی بپردازید که چنین چیزی وجود ندارد.
امام جمعه مشهوری در غیر از تهران، شروع کرد علیه من حرف زد. من درمورد موسیقی حرفی زده بودم که مانند فرمایش حضرت آقا است. این که آقای امام جمعه بی سواد است تقصیر من چیست؟ چرا فحش میدهد و حرف زشت میزند؟ مگر تریبون نماز جمعه محل اخلاق نیست؟ ضمنا آیا او سواد دارد؟
ولی این که میگویید حرفهایی که من میزنم هزینه دارد، درست است. خیلی هزینه دارد. به حسب ظاهر، از آن جایی که رئیس صدا و سیما بودهام و مدیریت حوادث ۸۸ را آن طور که درست بود انجام دادهام، شاید اصولگراها به لحاظ سیاسی فکر میکنند با من قرابت دارند. طبیعتا از یک سری از حرفهای من خوش شان نمیآید و موضع گرفته اند. سر بزنگاه ها، کارهایی که باید برای برخورد با من میکردند را اعمال کرده اند و مهم نیست.
کار درست و اصلاح طلبانه هزینه دارد. ما معبر باز کن میخواهیم. در جبهه وقتی به یک میدان مین میرسیدیم و هیچ راهی نبود، عده ای از بچهها معبر باز میکردند. و گردان از معبر میرفت. ارج و قرب بچههایی که به روی معبر رفتند و روی مین شهید شدند محفوظ بود. امروز در مسائل سیاسی اجتماعی و بخصوص فرهنگی کشور، جوری مین گذاری کرده ایم که راهی نیست جز این که عده ای معبر باز کن باشند. شما در جلسات حرف منطقی میزنید و میخواهید شلوغ نکنید و رسانه ای نکنید، آنها هم میفهمند و آسیبها را بیشتر از شما قبول دارند و در گوش ما میگویند، ولی چون منافع به تعادل رسیده و وابستگیها عمیق شده، قربتا الی الله زندگی میکنند و میگویند برای چه بگوییم؟
می گویند آقای ضرغامی! دم شما گرم، حرف همین است که شما می زنی!
بارها مطالبی که مجبور میشدم و میدیدم که در مسیر عادی نمیتوان اصلاحات انجام داد را رسانه ای میکردم، بسیاری از اصولگراها و نمایندههای مجلس با من ملاقات میکردند و میگفتند آقای ضرغامی! دم شما گرم! حرف همین است که شما میزنی! میگفتم شما هم تریبون مجلس دارید. جمله ای بگویید. میگفتند شما بگویید ما هستیم. چون اگر بگوید، دیگر شورای نگهبان تاییدش نمیکند. آنها هم باید زندگی کنند و رای بیاورند و رزومه خود را درست کنند.
تا وقتی این وابستگیها هست، اوضاع همین است که میبینیم. یک سری آدم میخواهیم که وابستگی نداشته باشد و تجربه مدیریت را هم داشته باشد و استدلال و منطق درست کند. روی هوا حرف نزند. اگر من یک حرف اصلاح طلبانه میزنم، پشتوانه اش تجربه ای طولانی و مدیریتی است.
ضرغامی: اگر حرفی را که رهبری گفتند، من بزنم چه بلایی به سرم می آورند؟/ گفتند من وصله ناجور دولت رئیسی بودم/ مگر کمونیستها در انقلاب نبوده اند؟
ضرغامی را تکثیر کنید
* آیا آدمی وجود دارد که وابستگی نداشته باشد؟
بله – ضرغامی!
ضرغامی را تکثیر کنید. چند روز پیش یکی از بزرگان که نامش را نمیبرم، به من زنگ زد و گفت که من مطالب شما را تازگی خیلی میخوانم. جز اینهایی که میگویید راهی نیست. پیشنهادم این است که شما تعدادی مانند خود پیدا کنید و جمعی باشید که این حرفها را میزند تا نگویند فقط ضرغامی اینها را میگوید. خیلی جاها هم میگویم. بی تاثیر هم نیست و دارد رخ میدهد. ولی بدانیم که اصلا جریان نقد و منتقدین ما و خود جریان رسانه ای ما که باید درست نقد کند، به شدت دچار وابستگیها است. یک روز باید این وابستگیها را بر شمارم که منتقدینی که میشناسم گرفتار چه چیزهایی هستند.
قرار بود سیاست ما عین دیانت ما باشد. الان که صحبت میکنم – مخاطبین بدانند – اخیرا بیانیه مهم حضرت آقا درمورد صد سالگی حوزه را داشتیم، اگر ضرغامی بخشی از این حرفها را میزد، برخی از آدمهای نادان ممکن بود چه بلایی سرش بیاورند؟ آقا میگویند که در صد سالگی حوزه، این اشکالات را دارید. برخی از آنها را نوشته ام. آقا به طلبهها و حوزهها میگوید یاد بدهید که {طلبه ها} بتوانند اقناع کنند و حرف بزنند. طلبهها بتوانند گفتگو کنند و تحمل مخالف کنند. این تقریبا جمله آقا است که ساختار نظامات اجتماعی ما را باید حوزه بدهد.
قرار بود سیاست ما عین دیانت ما باشد ولی…
کجاست؟ اینها را رهبری میگوید. ضرغامی نمیگوید. در این مملکت اگر{به عنوان} رسانههای رسمی بگویید لطفا ساختار نظامات اجتماعی ما که خراب است را بر اساس فرمایش آقا درست کنید، آیا امان نامه دارید که حرف بزنید؟ برخی اوقات میگویم این کارها شدنی است ولی برای کسانی که میخواهند دو جمله کارشناسی بگویند امان نامه میخواهیم.
در ریاست جمهوری خیلی صریح گفتم که دیگر کاندیدا نیستم. تا وقتی شورای نگهبان به این صورت به شخصیت آدمها بی اعتمادی میکند، هرگز نامزد نمیشوم. با این شورای نگهبان کنار نمیآیم.
قرار بود سیاست ما عین دیانت ما باشد. ولی برعکس شده است. دیانت ما، عین سیاست شده است. جمله ای از حضرت امام به درستی در ذهن ما است که حفظ نظام، اوجب واجبات است. یکی از آقایان داشت نقد میکرد و میگفت حفظ نظام از اوجب واجبات است. گفتم «از» ندارد. بله من هم قبول دارم. به طوری که امام فرمود حفظ نظام از حفظ جان امام زمان بالاتر است. ولی کدام نظام؟ آن نظام را باید طوری بسازیم که باور ما باشد که این همان نظامی است که میخواستیم. نظامی مبتنی بر دین و نظامی که سیاستش عین دیانت باشد. الان که برعکس شده است، هرکسی فکر میکند حرف دینی باید بزند، یعنی به هر قیمتی از هر جای نظام و هر کار غلط بخواهد حمایت کند. این وارونه جلوه دادن فرمایش حضرت امام است. این طور کارها هزینه میخواهد. آن کسانی که وارد میشوند باید این هزینه را بپذیرند.
اگر نظام خدایی نکرده سقوط کند و ۱۰ نفر بدون محاکمه اعدام شوند، ضرغامی یکی از آنان است
* الان در حاکمیت نیستید و پست ندارید.
در حاکمیت هستم ولی پست ندارم. همین الان اگر رژیم تغییر کند و نظام – خدای نکرده – سقوط کند و قرار باشد ده نفر بدون محاکمه اعدام شوند، ضرغامی حتما یکی از آنها است و اگر نکنند به من بر میخورد.
* الان که پست ندارید منتقد شده اید؟
خیر – زمان آقای رئیسی هم منتقد بودم.
آقای رئیسی خیلی به وفاق معتقد بود و خیلی تحمل مخالف داشت
* انتقادات شما،به موضوعات اجرایی است. زمانی که رئیس صدا و سیما بودید و این همه مردم علیه صدا و سیما شعار میدادند توجه میکردید؟
کلا از سوالات اهرمی خوشم میآید. سوالاتی که حرفی که داریم را بزنیم. پاسخ منطقی به سوال شما این است، زمانی کسی پست اجرایی دارد و باید یک سری اعتقادات و باورها و تفکراتش را تا جایی که میتواند اجرا کند. اگر کسی که پست اجرایی دارد، هر روز همه دنیا را نقد کند، به او میگویند شما خودت رئیس صدا و سیما هستی پس این انتقادات را تا جایی که میتوانی عمل کن. پس یک بخش از پاسخ شما این است که کسی که در مقام اجرایی است تا جایی که میتواند عمل می کند.
میتوانید این سوال را بپرسید که زمانی که ضرغامی مدیر و رئیس صدا و سیما بود، چقدر این حرفها را عمل کرد و چقدر هزینه داد؟ این را میتوانم جواب دهم. اما وقتی آقای رئیسی من را دعوت به کار کرد، در دولت او بودم. سالگردش هم هست و خداوند درجاتش را متعالی کند. نمیخواهم وارد روحیات آقای رئیسی شوم. وظیفه ای در سالگرد دارم. ولی بگذارید بحث خودمان را بکنیم. آقای رئیسی خیلی به وفاق معتقد بود و خیلی تحمل مخالف داشت. به خاطر من خیلی به او فشار آمد. ولی پذیرفتم که با آقای رئیسی کار کنم. به او هم گفتم که به کار خودم میچسبم. اگر کار من را نگاه کنید، در حوزه گردشگری و صنایع دستی و میراث فرهنگی، کارنامه ام قابل قبول، قابل دفاع و قابل مقایسه است.
ستاد امر به معروف گفت این وصله ناجور باید از دامان رئیسی پاک شود
ولی در همان زمان که در دولت آقای رئیسی بودم، به خصوص در اعتراضات ۱۴۰۱، ضرغامی خیلی حرف زد. مجلس مرتبا علیه ضرغامی موضع گرفت. مجلس طرح استیضاح من را امضا کرد و پشت تریبون، برخی نمایندهها که اقلیت بودند و صدایشان بلند بود، آمدند و با آقای رئیسی برخورد کردند و خیلی از آنها و خیلی از تریبونها – بگویید ستاد امر به معروف و نهی از منکر که کسی مسئولش بود – گفت این وصله ناجور باید از دامان رئیسی پاک شود.
کدام یک از مسئولین، هشتگ اشتباهات من را دارند؟ نفر دوم را به من نشان دهید. خیلیها به من گفتند که کلاس کار را حفظ کنید و بگویید تجربیات من و تجربه نگاشت من. گفتم من اشتباه کرده ام. اشتباه کردم که جلوی آدم برفی را گرفتم.
روزی علی مطهری به من زنگ زد و گفت توییتی که زدی خیلی عالی بود. من هم کیف کردم. ولی سوالم این است که چطور در دولت آقای رئیسی هستی و – به تعبیر ایشان – با اصولگراها کار میکنی و از این حرفها میزنی؟ گفتم تشخیصم این است که افرادی که در خیابان شعار میدهند، کومله نیستند که دائم در رسانههای رسمی میگوییم توطئه کومله بود.
توییتی زدم که “کومله کیلویی چند؟” و در نهادهای نظامی و اطلاعاتی خیلی علیه من حرف زدند. به آنها گفتم که آیا کومله واقعا این قدرت را دارد که تمام کشور را به این صورت به هم بزند؟ کومله کیلویی چند؟ شما کومله را اول انقلاب نابود کردید و جزو افتخارات ما است.
آقای امام جمعه بی سواد است، تقصیر من چیست؟
امام جمعه مشهوری در غیر از تهران، شروع کرد علیه من حرف زد. من درمورد موسیقی حرفی زده بودم که مانند فرمایش حضرت آقا است. این که آقای امام جمعه بی سواد است تقصیر من چیست؟ چرا فحش میدهد و حرف زشت میزند؟ مگر تریبون نماز جمعه محل اخلاق نیست؟ ضمنا آیا او سواد دارد؟ آیا میفهمد که ضرغامی که در صدا و سیما کار کرد و جزوه موسیقی ما برای تمام نهادهای فرهنگی، جزوه مرجع است، فرمایشات آقا را در بحث غنا گرفته است و بخشی از آن هم تحت نظر دفتر رهبری تهیه شد و آن {فرمایشات} را به موسیقی در دنیای امروز تبیین کرده است.
وحید تاج حق داشت که گریه کند
وقتی نمیدانید و من یک توییت درمورد موسیقی زده ام، به چه اجازه ای در نماز جمعه درموردش صحبت میکنید؟بعد هم میگوید فورا این – تعبیری به کار میبرد- را از دولت حذف کنید. راه دور نرویم. دو هفته قبل در این دولت اصلاحات، کنسرت وحید تاج را اعلام کردند. زنگ زدم که بگویم خسته نباشید، اشکال ندارد که نتوانستید اجرا کنید، ناراحت نباش. ۴۵ دقیقه صحبت کردیم و فقط گریه نکرد. حق داشت که گریه کند.
سالن حوزه هنری که مربوط به سازمان تبلیغات است، اعلام کرده است که کنسرت موسیقی ملل داریم. گفته ایم یکی از تاجیکستان و آذربایجان بیاید و وحید تاج هم قرار است از ایران با هم بخوانند. ملت هم تا سه میلیون تومان بلیط خریده اند. این را از قول آقای نوروزیان کسی که همکار من بود و در سالن بوده میگویم که می گفت برای خود و همسرم که وضع مالی خوبی هم نداریم و عاشق کنسرت بودیم، دو تا بلیط دو میلیونی از سایت سازمان تبلیغات اسلامی خریده بودیم که به کنسرت برویم.
چند نفر هیکلی مواظب بودند که کنسرت به هم نخورد
ارکستر آمده و مقداری نواخته است تا خواننده بیاید. کسی پشت تریبون آمده و گفته خیلی ببخشید، قرار بود آقای تاج بخوانند، ولی به دلایلی ایشان نمیتوانند بخوانند. خود آقای تاج هم ردیف اول نشسته است. آقای تاج به من گفت به احترام آنهایی که بلیط خریده بودند نشستم. چرا نمیتواند بخواند؟ چون حراست یک دستگاه گفته بود. آقای پزشکیان کجای معادله است؟ پول این مردم را بر نگرداندند. چند نفر هیکلی آمده بودند که مواظب باشند تا کنسرت به هم نخورد.
همان زمان که در دولت آقای رئیسی بودم، به خصوص در اعتراضات ۱۴۰۱، خیلی حرف زدم. مجلس مرتبا علیه ضرغامی موضع می گرفت. مجلس طرح استیضاح من را امضا کرد و پشت تریبون، برخی نمایندهها که اقلیت بودند و صدایشان بلند بود، آمدند و با آقای رئیسی برخورد کردند و خیلی از آنها و خیلی از تریبونها – بگویید ستاد امر به معروف و نهی از منکر که کسی مسئولش بود – گفت این وصله ناجور باید از دامان رئیسی پاک شود.
به یکی از آقایان که خارج اصول درس میدهد، گفتم که خارج اصول را رها کن. به داخل اصول بیا که گرفتارش شده ایم! تکلیف موسیقی روشن است. میگویند این آقا به تاجیکستان رفته است و کنسرتی اجرا شده است. خانمی هم آن جا میخوانده است. در فیلم مطرب که در سینما هم پخش شده است، هم پرویز[پرستویی] میخواند و آن خانم هم میخواند. چیزی که با آنها بد برخورد کرده ایم را داریم خودمان نمایش میدهیم. باهم خوانده اند و اشکالی ندارد و پخش شده است. حالا آقای تاج که یک انقلابی و معتقد و با اخلاق است و فقط سنتی میخواند، خیلیها او را قبول دارند، به آن جا رفته است و کنسرت اجرا کرده و خانمی هم خوانده است.
تذکر به ضرغامی درباره روبوسی کیارستمی با کاترین دونو
قبلا آقای کیارستمی با خانم کاترین دونو روبوسی کرد و او را نقد کردم. پیش آقا رفتم . فرمود چرا انقدر ناراحتی؟ گفتم ناراحت نیستم. تذکر دادیم که عذر خواهی کند. تذکر آقا این بود که حالا شما بچه حزب اللهیها به این مراسم نمیروید. اگر کسی رفت اینها هم جزوش است.
به داخل اصول بیاییم. به حاشیه نرویم. نه این که آقا تایید کند. حتما آن کار خلاف شرع است. فرد به آن جا رفته است. کجای دین و بیع اسلامی میگوید که شما معامله کنید و پول فرد را بگیرید که او قناری بخرد، بعد به او گنجشک هم ندهید و بگویید حل شد. مهدی فرجی در نون خ چیزی گذاشته بود که آن دختر سر شام میگفت دوغ میخواهی یا نوشابه؟ میگفت نوشابه. دوغ میریخت. میگفت من نوشابه خواستم. میگفت دوغ بیشتر نداریم. میگفت پس چرا سوال میپرسی دیگر؟
اشتباه کردم که جلوی آدم برفی را گرفتم
* برخی از انتقادهایی که میگویید به نظر ژست میآید. همه نمیپذیرند که آقای ضرغامی که خودش صاحب سمت و صاحب کار بوده است و خودش جزو بانیان وضع موجود است، الان منتقد شود. این انتقادها از کجا نشات میگیرد. باید ثابت کنید این انتقاد، ژست نیست. بلکه از عقلانیتی بر میخیزد که قبلا نبوده است.
لازم نیست به کسی چیزی را اثبات کنم، لزومی ندارد. مخاطب باید حرف را بفهمد. انظر ما قال که حضرت امیر گفت را کنار گذاشته ایم و به سراغ من قال رفتیم. این غلط است. کسی تجربه ای دارد و بعد از تجربه موفقی – که دائما روی آن تاکید میکنم و اگر نبود نمیگفتم – حالا که مقداری فارغ شده است، اشکالات کار را میگوید. اصلا اشتباهاتش را میگوید. کدام یک از مسئولین، هشتگ اشتباهات من را دارند؟ نفر دوم را به من نشان دهید.
خیلیها به من گفتند که کلاس کار را حفظ کنید و بگویید تجربیات من و تجربه نگاشت من. گفتم من اشتباه کرده ام. اشتباه کردم که جلوی آدم برفی را گرفتم. هنوز خیلیها میگویند اشتباه نکرده ام. میگویند کار درستی کرده ام. باید به امروزیها بگویم که من هم نگاه اصولی شما را داشته و دارم. ولی در تصمیم گیری مصداقی اشتباه کردم که ممنوعش کردم. امروز اتفاقا جواب میدهد. چون هنوز عده ای به آن صورت فکر میکنند. کسی ژست میگیرد که برای خود هدفگذاری داشته باشد.
هرگز نامزد انتخابات ریاست جمهوری نمیشوم، با این شورای نگهبان کنار نمی آیم
در کشور ما یکی از هدفگذاریهای مهم، نامزدی انتخابات – از مجلس تا ریاست جمهوری – است. در ریاست جمهوری خیلی صریح گفتم که دیگر کاندیدا نیستم. تا وقتی شورای نگهبان به این صورت به شخصیت آدمها بی اعتمادی میکند، هرگز نامزد نمیشوم. برخی که مصاحبه میکنند، اول دنبال این هستند که سوالاتی بپرسند تا من را به جاهای باریکی بکشانند. ولی آنقدر خارج از منحنی صحبت میکنم که مصاحبه کننده از این که این حرفها را گوش میکند نگران میشود. به آنها میگویم سرتان را تکان ندهید که برایتان پرونده نشود.
ضرغامی را تکثیر کنید. چند روز پیش یکی از بزرگان که نامش را نمیبرم، به من زنگ زد و گفت که من مطالب شما را تازگی خیلی میخوانم. جز اینهایی که میگویید راهی نیست. پیشنهادم این است که شما تعدادی مانند خود پیدا کنید و جمعی باشید که این حرفها را میزند تا نگویند فقط ضرغامی اینها را میگوید.
با این شورای نگهبان کنار نمیآیم. البته همان زمان که رد صلاحیتم کردند، چند نفر بودند که حرف زدند. اهل حرف زدن بودند و بیانیه دادند. ضرغامی که بلد بود به آنها جواب درست دهد، سکوت کرد. یکی از بزرگان وابسته به حاکمیت، حدیث (فی تَقَلُّبِ الْأحوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ) را برایم نقل کرد.
گفت آقای ضرغامی! سکوت شما با این که کاملا رسانه ای بودی، نشان داد که حواست به حفظ و سلامت نظام هست. من تا ماهها چیزی نگفتم. اما بعد از مدتی برای دیگرانی که میخواهند نامزد شوند بیانیه دادم. آقای رئیسی آن را خوانده بود. چیزی به نام جهاد تبیین نوشته بودم و به چند شبهه پاسخ داده بودم. مثلا آقائی گفته بود که اگر الان هم پست و مقامی داری به خاطر آقای رئیسی است. پاسخم این است که اگر آقای رئیسی اصرار و پیگیری نمیکرد، به دنبال این جایگاه نبودم. به او هم تذکر دادم که طرف خود را بشناس.
به آقای رئیسی گفتم اگر فشار روی شما است خودم میروم
آقای رئیسی با من تماس گرفتند و من نزد ایشان رفتم، از فلان جبهه و فلان عضو شورای نگهبان، خیلی داشت به ایشان فشار میآمد که ضرغامی چرا این حرفها را میزند؟ گفت آقای فلانی این را به من گفته است. گفتم جوابش این است. گفت همین را به او گفته ام. به آقای رئیسی گفتم پس موضوع روشن است، به آن آدم که میدانم سیاسی کار است، اگر باز هم این حرفها را زد، بگویید که ضرغامی یک جمله درمورد شما میگوید «آن زمان که رئیس صدا و سیما بودم، خیلی چیزها میدانستم که مصالح نظام ایجاب میکرد که به طرقی پیگیری کنم اما به آن فرد هشدار دادم که….» بعد از این پیغام من او سکوت کرد و آقای رئیسی را دیگر اذیت نکرد.
چند روز بعد پیش آقای رئیسی رفتم و گفتم اگر فشار روی شما است خودم میروم. گفت عملکردتان درست است، مگر این که بخواهید رفاقت خود را با من به هم بزنید. گفتم با شما هستم. یادتان باشد که بگویم رئیسی چقدر مظلوم بود و این جماعت نتوانستند او را تحمل کنند و چقدر او را زدند. در سالگردش به شما کد خواهم داد.
یکی از مداحان علیه من گفته بود که گندم ری را نمیخورید
ژست برای کسی است که به دنبال رئیس جمهور شدن باشد. یکی از مداحان علیه من گفته بود که گندم ری را نمیخورید. پیغام دادم که رئیس صدا و سیما بوده ام، وزارت بوده ام، ریاست جمهوری را هم گفته ام که کاندیدا نمیشوم. کدام گندم است که نخورده ام و برایش ژست میگیرم؟
اگر حرف حسابی به ذهن آدمها برسد یا بدانند اصلاحاتی باید انجام شود، باید بگویند. اگر اشتباه کرده باشند باید بگویند، یک لغزشگاه این است که بگویند شما که این بودی و چرا این شدی؟ یکی از بزرگان میگفت کسی که تغییر نمیکند، حیوان است. هزار سال پیش گربه هم همین بوده است.
اگر کسی شارلاتان بود و امروز حرفی زد و فردا چیز دیگری گفت و پست گرفت، آن متفاوت است. باید برای شما بگویم که روزی که در صدا و سیما بودم، بر اساس این تفکراتم چهها کردم. همان دو سه سال اول با حرفهایی که زدم و مواضعی که نشان دادم و ممنوع بود، اگر نگاه کارشناسی و تیزبین حضرت آقا نبود، آن جماعت پرقدرت هرگز اجازه نمیدادند که دوباره ۵ سال دوم را ادامه دهم.
مگر کمونیستها در انقلاب نبوده اند؟
{چه چیزهایی را من در تلویزیون پخش کردم که قبلش نمی شد} برای چه ممنوع بود. فیلم سفر سنگ به این خوبی، فرزانه تاییدی و رضا فاضلی بازی کرده اند. چه کسی گفته بود ممنوع است؟ گفتند دفاعیات گلسرخی را چرا پخش کردی. گفتم اصلا همین جمله «من که یک مارکسیست- لنینیست هستم» را در تیزر بیاورید و پانصد بار پخش کنید. مگر کمونیستها در انقلاب نبوده اند؟
روزی آقای ناطق نوری به من زنگ زد و گفت همسرم میگوید اینهایی که آقای ضرغامی نشان می دهد، آیا واقعا بود و پخش نمیشد؟ این جماعت چون پرقدرت هستند، به خیلی از چیزها فشار آوردند. البته من اهل تعامل هستم. هر انرژی و استعدادی در هر جایی بود، برای هر جناحی بود، تا جایی که کشش این مجموعه بود و میشد رفت، استفاده میکردم. توجیه هم میکردم.
در حاکمیت هستم ولی پست ندارم. همین الان اگر رژیم تغییر کند و نظام – خدای نکرده – سقوط کند و قرار باشد ده نفر بدون محاکمه اعدام شوند، ضرغامی حتما یکی از آنها است و اگر نکنند به من بر میخورد.
روزی خبرگان در جلسه عمومی من را دعوت کردند. از آقای مصباح تا آقای مهدوی کنی و آقای علم الهدی همه بودند. آقای رئیسی عضو هیئت رئیسه بود و به من گفت تا به حال سابقه نداشته است که در خبرگان که مهمان دعوت میشود و یک جلسه در اجلاس عمومی صحبت میکند، کسی سه جلسه دیگر صحبت کند. دیگر ببینید چه رخ داد. به نظرم آن نوارها قابل پخش است. محرمانه نیست. خدا آقای مهدوی را رحمت کند. جلسه را اداره میکردند.
پشت تریبون رفتم و گزارشی دادم. میدانستم روی چه چیزهایی حساس اند. زن، نمایش، موسیقی از حساسیت هایشان بود ولی به خوبی برایشان تبیین کردم. یکی یکی بلند شدند و تشکر کردند. بعد گفتند بعد از ظهر هم بیایید، ما حرف داریم. بعد از ظهر همه خبرگان نشستند و آن جا نشستم. یکی یکی بلند شدند و حرفهای خوبی زدند. من هم به برخی از آنها جواب دادم.
وقت تمام شد و گفتند میخواهیم حرفهای آقای ضرغامی را بشنویم. جلسه را برای فردا هم تمدید کنید تا ایشان بیاید. ما همه هستیم. دوباره فردایش به جلسه سوم رفتم. بر اساس صحبتهای آنها نکاتی گفتم که نمیدانستند. همه شروع به تایید کردند.
نتیجه این شد که خبرگان با آقا ملاقات کرد. اولین جمله ای که آیت الله یزدی گفت این بود که در این اجلاس، فلانی را دعوت کردیم تا درمورد مسائل صدا و سیما صحبت کند و آقایان هم سوالاتی پرسیدند. با توضیحاتی که ایشان داد، همه آقایان قبول کردند. با خوشحالی به آقا میگفت. بگذریم که این صحبتهای آقای یزدی بعدا پخش نشد.
ضرغامی: اگر قرآن امروز آمده بود مجوز چاپ نمی گرفت/ با هیتلر هم صبحانه می خورم/خاتمی نتوانست در سال ۸۸ تصمیم درست بگیرد
* شما صبحانههای کاری داشتید، آیا ایده شما بود؟
اصلا ایده نبود. جایی نشستیم و با برخی از افراد شروع به صحبت کردیم. میگفتند ناهار بدهید. گفتم پول نداریم. از کجا بیاوریم؟ صبحانه یک نان و پنیر و چای شیرین است. برخی هم مانند آقای شریفی نیا خودش هم نان میخرید. چند جلسه گذشت و دیدم که چیز خوبی است، آن را به یک فکت تبدیل کردم.
۹۵ درصد افراد خودشان تقاضای قرار صبحانه داشتند
*آیا کسانی هستند که از دنیا رفته باشند و پشیمان شده اید که با آنها قرار صبحانه نداشتید؟
خیلیها هستند. اولا صبحانههای من طوری بود که ۹۵ درصد خودشان تقاضای صبحانه داشتند. خیلی از اصلاح طلبهایی که الان هستند علاقمند بودند. تماس میگرفتند که شمایی که با همه صبحانه میخورید، ما هم یک سری حرفها داریم. ۵ درصد را خودم به آنها تماس میگرفتم و میگفتم اگر وقت دارید باهم صبحانه بخوریم و یک سری حرفها را از زبان خودت بشنوم.
سینماروی حرفه ای بودم. تلویزیون نداشتیم. خانواده مذهبی بودیم و پدر ما به خاطر این که تلویزیون فاسد بود، هیچ وقت تلویزیون نخرید. ولی در سینما را نبسته بودند. لذا تقریبا همه فیلمهای مهم قبل از انقلاب را دیده بودم. البته فیلمهای فارسی در پیتی را علاقه نداشتم و نمیدیدم.
از دگراندیشان چطور؟
همه جور بودند.
اگر فردی مانند ابراهیم نبوی میخواست پیش شما بیاید، حاضر بودید با او صبحانه بخورید؟
بله.
چه میگفتید؟
اول میگذاشتم او حرف بزند.
شما بگویید هیتلر با شما صبحانه بخورد، قبول میکردم
او شروع به انتقاد از صدر تا ذیل نظام میکرد. اصلا با او برخورد داشتید؟
دورادور دیده بودم اما از نزدیک نه. اگر بخواهم اسمهای تاریخی بیاورم، به حاشیه میرود. شما بگویید هیتلر با شما صبحانه بخورد، قبول میکردم. وقتی کتگوری تعریف کردید همین میشود. روزی یکی از مقامات بالای اطلاعاتی به من گفت که هر چه درموردت میگردیم چیزی پیدا کنیم، چیزی پیدا نمیکنیم. البته شوخی میکرد.
آقا، دلجویی خوبی از حاج غلام کرد
شاید هم جدی می گفت.
اصلش شوخی بود. میگفت علتش این است که هر کاری میکنید بلافاصله رسانه ای و اعلام میکنید. یعنی مثلا می دانیم با عمادالدین باقی و حسین کروبی و عطریان فر و ابطحی صحبت میکنید. همه اینها باعث شد که من تایید صلاحیت نشوم. یا حتی به آقای کویتی پور، یک کلمه گفتم حاجی! تو خودت قطاری. غلط میکند کسی که بخواهد تو را از قطار پیاده کند. کجا بوده است؟ با نوحههای تو بچههای مردم شهید شده اند. چیزی درموردش نوشتم. یک ماه بعد هم آقا به ایشان پیغامی دادند و از او دلجویی کردند.
نمیگویم آقا به خاطر توییت من دلجویی کردند. ولی توییت من این مسئله را بزرگ کرد و بعدا گزارشاتی به ایشان داده شد. آقا دلجویی خوبی از حاج غلام کرد. به او گفتند که تو حاج غلامی. داش غلام را فراموش کن. خیلیها هنوز عشق داش غلام دارند. داش غلام را جوان ترها نمیشناسند….
سر کوچه ما مسجد بود. مکبر مسجد بودم. این طرف ما عرق فروشی بود و هر شب دعوا میشد و کافه را به هم میریختند. ما با بچهها پشت عرق فروشی میرفتیم و بدون بلیط، فیلم سینمایی میدیدیم. کافه را که به هم میزدند و صندلی از شیشه بیرون میآمد و میشکست عشق میکردیم.
پدرم به خاطر این که تلویزیون فاسد بود، هیچ وقت تلویزیون نخرید
* شما سینما میرفتید؟
بله – سینماروی حرفه ای بودم. تلویزیون نداشتیم. خانواده مذهبی بودیم و پدر ما به خاطر این که تلویزیون فاسد بود، هیچ وقت تلویزیون نخرید. ولی در سینما را نبسته بودند. لذا تقریبا همه فیلمهای مهم قبل از انقلاب را دیده بودم. البته فیلمهای فارسی در پیتی را علاقه نداشتم و نمیدیدم.
برخی روشنفکران و منتقدین ما مشهورند و خودشان میگفتند که صبح مقاله درمورد خانه دوست کجاست مینویسند و شب همه راکی رمبو میبینند. واقعا فیلم فارسی دوست نداشتم. لذا تمام فیلمهای سینمایی موج نو را میدیدم و نقد میخواندم. مجله دختران و پسران میخواندم. کتاب زیاد میخواندم و رمانهای پرویز قاضی سعید را هم میخواندم. منتظر بودم و تا در میآمد میخریدم. عشق میکردم. برخی اوقات دو سه بار میخواندم. الان باید به کسی جواب دهیم؟ اگر بخواهند رمانهایی که آقا خوانده را چاپ کنند، باید صد تا {اصلاح} بزنند. حتی قرآن را اگر خداوند متعال نفرموده بود و الان اگر کتابی مانند قرآن میآمد، برای چاپ مجوز نمیگرفت.
فیلمهای مسعود کیمیایی را میدیدم و همه خوب بود. به ذائقه ما میخورد. عدالتخواهانه به معنای واقعی و فطری مردم کف خیابان است. از تنگسیر امیر نادری خوشم میآمد. تنگسیر ممکن است مقداری نقد به دین داشته باشد. اشکالی ندارد. اصلا اشکال فیلم است. ولی تنگسیر خیلی فیلم خوبی است.
فیلمهای نادری مخصوصا دونده و سازدهنی خیلی خوب است. در برنامه هفت به فیلم منهتن اشاره کردم که به جشنواره کن رفت و قبول نکرد و گفت این سیاهیها برای آمریکا است و اگر برای ایران بود پخش میکردیم. آقای کیارستمی جزییاتش را برایم نقل کرد. پاسخ سوال درمورد مرحوم نبوی را اینطور در نظر بگیرید که من حاضرم با هرکسی که بخواهد حرف بزند، صحبت کنم.
دادستان مرودشت باعث شد کنسرت علیرضا قربانی کنار ستونهای تخت جمشید برگزار شود
* از این جهت پرسیدم که وقتی شما صبحانه میگذارید، هدفی برایش طراحی کرده اید تا مثلا فرد بیاید و تخلیه شود؟یا این که فرد حرفهایی بزند و مخاطبهایی دارد که به آنها منتقل کند. هدف شما چه بود؟
این یک گفتگو بود. از کلمههای کلیشه ای خوشم نمیآید. مثلا صبحانه میخواهیم بخوریم. برخی اوقات هم روی صبحانه زوم میکردند که حلیمش خوب نبود. خود آن یک موضوع بود. میخواهد فردوسی پور باشد یا مسعود کیمیایی. با همه در هر قشری صبحانه خورده ام. هر کدام هم موضوعیت داشته اند. هدف اصلی من از گفتگو، به عنوان فردی از داخل حاکمیت این است که میتوانم تاثیر گذار باشم.
بعد از دوران هشت ساله صدا و سیما، در این کشور وزیر بوده ام. وزیر میتواند خیلی کارها را بکند. فردی میگفت آرزو دارد در تخت جمشید کنسرت بگذارد. گفتم چه کسی ممنوع کرده است؟ فوقش با فرماندار هماهنگ میکنیم. همین جا باید از دادستان مرودشت تشکر کنم که یک جوان خوب و فهمیده و کسی بود که پای کار من بود و باعث شد کنسرت علیرضا قربانی کنار ستونهای تخت جمشید برگزار شود.
کسی باورش نمیشد. یک شب شش هزار نفر بودند. پشت تخت جمشید، بیابان بود. بعد از اغتشاشات هم بود. دیدم که زن و بچه تا ۱۲ شب بدون ذره ای حاشیه نشسته بودند. رئیس هتلداران آن جا میگفت که فقط به خاطر کنسرت قربانی، ۵۰ درصد ضریب اشغال هتلها بالا رفت. به همین راحتی، تخت جمشید برای ما است و سنگین تر از علیرضا قربانی چه دارید؟ ممنوع بود.
آقای عارف در جلسه گفتند اصلاح طلب شده ای؟
اگر ادامه پیدا میکرد دوست داشتم کنار پاسارگاد هم برگزار شود. در جلسه ای آقای روحانی رئیس جلسه بود، مربوط به روز کوروش است که عده ای چند سال است آن جا شعار میدهند و دستگاههای اطلاعاتی آن را میبندند. از آبان گذشته بود و وزیر اطلاعات داشت در جلسه شورای انقلاب فرهنگی گزارش میداد که میخواستند آن جا دوباره شلوغ کنند و نگذاشتیم. آن روز بهانه ای آوردیم و تعطیل شد و نرفتند و منتفی شد و هورا بکشیم.
آن زمان هنوز وزیر نبودم. گفتم چرا دروغ میگویید؟ البته این حرف را نزدم که ضبط شود. بلند گفتم به طوری که آقای عارف در جلسه گفتند اصلاح طلب شده ای؟ گفتم چه ربطی به اصلاح طلبی دارد؟ حرف حق را میزنم. گفتم چرا وقتی میخواهید تعطیل کنید، صریح به مردم نمیگویید که این جا مشکل امنیتی دارد و امروز تعطیلش کرده ایم. سر جاده تابلو میزنید که کارگران مشغول کارند، جاده در دست تعمیر است. چرا دروغ میگویید؟ قرار نیست نظام دروغ بگوید. با صدای بلند بگویید امروز اینجا مشکل امنیتی دارد و ما مردم را احترام میکنیم. نمیگذاریم اذیت شود. امروز را تعطیل میکنیم و فردا دوباره بیایید.
سینمای اجتماعی ما تعطیل شده است
نظام اینها را بلد نیست. روحانی هم باشد این اشتباه را میکند. فرد دیگری هم باشد، دستگاههای اطلاعاتی برایش چیزی در میآورند. با مردم خودمان روراست باشیم. کار سختی نیست. وقتی از اشتباهات خودم میگویم، میبینم اشتباه بوده است. باید بگویم که مربای شیرین را به اشتباه نقد کردم. امروز دیدم خانم برومند درست میگوید. بله سیاسی حرف زد. امروز مانند مربای شیرین {نداریم}. سینمای اجتماعی ما تعطیل شده است و تبدیل به فیلمهای طنز با این کیفیت شده که فروشهای بالا میکند و فیلمهای خیلی خوب ارزشی که مخاطب محدود تری دارد.
درمورد ابراهیم نبوی، با قلم او آشنا بودم. برخی مواقع، حرف هایش در شان یک نویسنده حداقل مقید به یک تعهدات قلمی نبود. بالاخره هر کسی که میخواهد باشد، در جامعه باید ارزش و احترامی بگذاریم. در فیلمهای قدیمی جنگ جهانی که میبینیم، در همان کمپ اسرا، متفقین اسیر داده بودند و در آنها فرماندهان بزرگ متفقین هم بود. اینها در همان زندان اسرا، بین کسی که سرباز و افسر بوده و کسی که ژنرال بوده تفاوت میگذاشتند و احترام می گذاشتند.
حتی لباس مناسب تر با درجه بود و کاری اگر داشتند به او میگفتند. بالاخره ژنرالی در کنار بقیه اسرا بود. این چیزها اقتضائاتی دارد. وقتی میخواهید نقد کنید، ادبیات و اخلاق و مقدسات مردم مهم است. این از اشتباهات ابراهیم نبوی بود. راه دور نرویم. زمانی آقا فرمایشی کردند که تجربه، استدلال نمیخواهد.
گفتند منوچهر آتشی را چهره ماندگار کنید، گفتم نمیشود قانعم کردند
شما تجربه آقای منوچهر آتشی را در نظر بگیرید که جزو ارکان کانون نویسندگان بود. آدم بزرگی بود. قلم و حرف هایش (بزرگ بودند}. خود آن کانون، ضد انقلاب است. دو نفر – ساعد و سهیل- پیش من آمدند و گفتند که حال او را ما میدانیم. او حالش خوب نیست. دیگر نمیخواهد با این جماعت باشد. به تعبیر من، اگر بخواهم جسارت تندتر سیاسی کنم، او بریده است. اصلا خسته و پشیمان شده است که این همه سال از عمرش را با این جماعت سر کرده است. پیشنهاد دادند که امسال که چهرههای ماندگار داریم، منوچهر آتشی را چهره ماندگار کنید. گفتم نمیشود. هیئت ژوری دارد و در جنبههای علمی و تخصصی و حواشی و صلاحیتهای عمومی بررسی میشود. گفتند اگر شما بخواهید میتوانید.
خیلی با من صحبت کردند و من را قانع کردند. گفتند اگر این کار را بکنید پشیمان نمیشوید. به او زنگ زدم و احوالش را پرسیدم. باورش نمیشد. روزی که جایزه گرفت، ۲۴ ساعت بعد از دنیا رفت. چند ساعت قبل از این که میخواستیم جایزه دهیم، مجری هم سهیل محمودی بود، {آتشی} تماس گرفت و گفت حالم بد است. دیالیز شده بود و کلیه هایش از بین رفته بود. رنگش زرد شده بود. گفت نمیتوانم بیایم. ولی برای این که خیال نکنند که به عنوان اعتراض نیامده ام، متنی مینویسم. آن متن جزو اسناد انقلاب است. گفتم اشکال ندارد حتی اگر متن هم ندهید مهم نیست. متن را فرستاد که از قولش بخوانیم. دیدم خودش هم آمد. گفتم برای چه آمدی؟ گفت دیدم میتوانم راه بیایم و آمدم. در ۲۴ ساعت آخر عمرش چطور میتواند بشود؟
یکی از آدم های بزرگ گفت باورم نمیشد که منوچهر آتشی از ضرغامی جایزه میگیرد
خیلی از دوستان من مجلس ششمی هستند. رابطه دوستی را حفظ کرده ایم. خانم فاطمه راکعی که رابطه اش از مجلس ششم با من خوب است، اگر اشتباه نکنم کنار منوچهر آتشی نشسته بود و حتی او را تنظیم میکرد. چون احتیاج به کمک داشت. وقتی اسمش را خواندم و از من جایزه گرفت، مانند یک بچه شروع به درد دل کرد. اسمش را بزرگی میگذارم که بزرگان ما ندارند. بزرگی کرد. من هم احترام کردم و جایزه را گرفت. متن را هم خواندیم. اول متن نوشته بود در مورد قلم مینویسم. در طول تاریخ، حکام ظلم و جور چهها بر سر این قلم آوردند و قلمها شکستند. آن هم با قلم منوچهر آتشی. از مظلومیت قلم میگوید. آخرش میگوید: (و اما اینک، در جمهوری اسلامی، حرمت قلم اینطور پاس داشته شده است).
یکی از آدمهای بزرگ، به من گفت که وقتی صحنه را در پخش مستقیم دیدم، باورم نمیشد که منوچهر آتشی از ضرغامی جایزه میگیرد. ولی آمد و از جمهوری اسلامی و تو جایزه گرفت. به خیلی از بچههایی که ادعای انقلاب میکند بگویید که درمورد حرمت قلم چیزی بنویسند. اولا ببینید مانند او اعتقاد دارند و مانند او میتوانند بنویسند؟ منوچهر آتشی تبدیل به یک فرد درست همراه مردم و نظام و رهبری شد. ۲۴ ساعت بعد که از دنیا رفت، در بوشهر دفنش کردیم.
عده ای تندرو از قدیم بودند که نگاهشان همان نگاه قبل به منوچهر آتشی بود که میگفتند اجازه نمیدهیم. استاندار آنجا به من زنگ زد و گفتم در تلویزیون تیزر پخش میکنم و یادش میکنم. تجلیل باشکوهی شد. باشکوه دفن شد. الان خیلیها به مزارش میروند و فاتحه میخوانند. اسم فرد دیگری را نمیخواهم بیاورم. ولی میگویم همان زمان دو سه تا از این روزنامهها که رفقای ما هستند، مطلب تند علیه من نوشتند که ضرغامی! این چهره ماندگار نبود. عیبی ندارد آنها نظرشان را بگویند. آزادند که در این مملکت هرچه میخواهد بگوید. ولی در این مملکت، در مقابل اپوزیسیون و مخالفین، اولا راهبرد ما چیست؟ شاه راهبرد داشت. توده ایها مقاله نویس شاه شدند. ما برای اپوزیسیون راهبرد داریم؟ با بزرگان اطلاعاتی این کشور صحبت کردم و گفتند راهبردی نداریم. چه راهبردی؟
رضا پهلوی مگر چه دارد، جز این که به قول گروه اپوزیسیون، فقط شاهزاده است
* چه اپوزیسیون داخل و چه خارج؟
بله – ای بسا خارج مهم تر باشد. بلکه اگر کسی مانند منوچهر آتشی مقداری حالش عوض شد، جایی باشد که بگوید به خاطر خدا و انسانیت و هرچه که میگویید، این کار را بکنید. ابراهیم نبوی را نمیشناختم.کسی مانند محمد مهاجری یا دیگران آمدند و گفتند که آقای ابراهیم نبوی کلا دپرس شده است و نمیخواهد با این جماعت عوضی باشد.
رضا پهلوی مگر چه دارد، جز این که به قول گروه اپوزیسیون، فقط شاهزاده است. یک گروه ۷ نفره درست کردند و دو روز بعد همه پاشیدند. هرکدامشان گفتند او چه کسی است که در این گروه هفت نفره آورده ایم و ادعا میکند؟ جز این که زاده شاه است، چه ویژگی دارد که از او تبعیت کنیم؟ برخی از آقایان از شورای هفت نفره نگران بودند و پیش من آمدند که شورا درست شده است. گفتم ناراحت نباشید. اینها تهدید هستند؟ دو روز بعد هم که از هم پاشیدند، خود آنها شروع به فحش دادن کردند. در این جمهوری اسلامی کجا را داریم که اگر کسی مقداری حالش بد بود و خواست تصمیم بگیرد، درموردش حرف بزنند؟ نداریم؟
از آقای ابطحی پرسیدم که آن شب دستگیری، چطور دستگیرت کردند
* در برنامه صبحانههای شما اگر افرادی میخواستند با شما صحبت کنند، از قبل طراحی میکردید که چه از آنها بپرسید؟
خیر! مگر این که برایم جالب باشد. مثلا از آقای ابطحی پرسیدم که آن شب دستگیری، چطور دستگیرت کردند؟ برایم مهم بود. بعد این که در سلول چطور به شما میرسیدند و بازجویی چطور بود؟ من از آن طرف قرائت رسمی نظام را میدانم. چه در زمانی که رئیس صدا و سیما بودم و صدا و سیما، محور تمام جلسات مهم امنیتی بود، عضو اکثر جلسات امنیتی بودم و همه قرائتهای رسمی نظام را میدانستم.
وقتی آقای عطریانفر هم اینها را به من میگوید، او هم یک قرائت است. یعنی باید نگاهتان به مسائل اجتماعی، منشوری باشد. حاکمیت برای همه مردم است. آن را هم باید بشنویم.
همه حرف های حسین شریعتمداری را می دانم
* فرض کنید آقای حسین شریعتمداری در صبحانه شما شرکت کند. دوست دارید چه از او بشنوید و چه بپرسید؟
همه حرفهای حسین شریعتمداری را میدانم. با او همیشه جلسه دارم.. حرفها را میگیرم و آنالیز میکنم.
* انتقادهایی به او دارید؟
آقای شریعتمداری بسیار محترم هستند. خیلی شوخ طبع هستند. مانند خود من است و وقتی با او صحبت میکنم، برخی حرفهای سیاسی را جوری میگوید که تا مدتها با او حال میکنم. او خوش گوشت است. کسانی که میخواهند با کیهان با او ارتباط برقرار کنند باید بدانند که خلوت حسین شریعتمداری جور دیگری است. باهم به طور هفتگی جلسه داشتیم و همدیگر را میبینیم و معلوم است که نظرات من و حسین شریعتمداری بر هم منطبق نیست.اگر هم من بگویم او تکذیب میکند. او خیلی وقتها در کیهان میگوید برخی از بچهها بر ضد تو حرف میزنند و به آنها میگویم اینطور نیست و اشتباه میکنند، ضرغامی درست است.
او عباراتی میگوید که همینجا از حسین شریعتمداری تشکر میکنم. میگوید در کیهان از من دفاع میکند. این نشان میدهد که برخی دوستان – که عاشق همه آنها هستم – روی من حرف دارند. من به اجتهاد معتقدم. وقتی میگویم با آقای عطریانفر و عمادالدین باقی باید صحبت کنم، برای این است که عماد حرفهایی زد و پرسیدم که آیا واقعا اینطور است؟ کسی که در زندان میرود، اولین حقوقش چیست؟ به او نمیدهید؟ به او منشور حقوق زندانی را نمیدهید؟ حضرت آقا قبل از انقلاب، مطلبی دارد که با زندانبان زمان شاه برخورد میکند.
ما جمهوری اسلامی هستیم، اگر کسی به زندان رفت او را همان اول توجیه نمیکنیم که حقوق شما این است؟ عماد قرائت دیگری میکرد. من بیانش نمیکنم که قوه قضاییه نخواهد جواب دهد. کاری نداریم، نگاه کنند و اگر انجام میدهند مخلص همه آنها هستم. من و شما زندان نرفته ایم. اگر زندان برویم، از همان اول مینویسیم. چون یک مدیریت است. از بالا در مقامات قوه قضاییه یک جور فرمایش میکنند. در برخی از این فیلمهای هالیوودی، فرد میخواهد رئیس زندان شود و میگوید موقعی میفهمم چه خبر است که سه ماه عادی در زندان بروم.
واقعا به زندان میرود و میگوید سراغ من را نگیرید حتی اگر جان من در خطر بود. بعد میبیند چه خبر است. بعد از سه ماه که میگوید من رئیس هستم، با همه آنها رفیق است و وادار به کار و تولید و پیشرفت میکند. دنیا هم همین مشکلات را دارد. اگر دیدیم که کسی مقداری حالش عوض شده است برایش راهبرد داشته باشیم.
یکی از کارهایی که در صبحانه سیاسی داشتم این بود که قرائت آنها را بفهمیم. امروز جنگ روایتها داریم. چند وقت پیش، ترامپ و وزیر خارجه جمله ای گفتند. او گفته بود موقعی مذاکره میکنیم که کل غنی سازی و موشکی و… را تمام کنید و ترامپ هم کسی را عوض کرد و فرد دیگری را آورد. یکی گفت او تند بود و تغییرش داد. چند خبر آمد. روزنامه کیهان را با روزنامه هم میهن و سازندگی نگاه کنید معمولا پول روزنامه نمیدهم.
ولی آن روز این سه روزنامه را خریدم. سر کلاس دکتری حکمرانی که درس میدهم، این روزنامهها را بردم. گفتم جنگ روایتهایی که میگویم این است. کاری به محتوا ندارم. امروز در عصر ارتباطات، این همه رسانه، کسی اظهار نظری کرده است و این روزنامههای جمهوری اسلامی هستند. ۱۸۰ درجه در نحوه نقل و نتیجه گیری و هدایت، مقابل هم هستند. وقتی روایت مختلف است، باید دید که طرف مقابل چه میگوید. من باید حرف عماد باقی را هم بشنوم.
وقتی به اصولگراها می گویید به کسی زنگ بزنید می گویند پُررو می شود!
کارکرد دوم این بود که برخی از این حرفها را در حاکمیت منتقل میکردم و برخی از آنها انجام میشد. مصداق هایش را در مصاحبههای دیگرم گفته ام. تا این مسائل را فهمیدم، پیگیری کردم و انجام شده است و آنها هم خودشان را به من مدیون میدانند و از من تشکر کرده اند. هنرمند مشهور و سیاسی مشهور هم بوده اند. کارکرد سوم این بود که وقتی کنار هم مینشینید، به هم نزدیک میشوید. ممکن است بگویید نزدیکی فیزیکی که کنار هم نشسته اید، چه ربطی به نزدیکی فکری دارد؟ این را من نمیگویم، خدا میگوید.
اخیرا حکمرانی قرآنی را شروع کرده ام. تا ۱۵ توییت رفته ام. کوتاه مینویسم تا جوانان استفاده کنند. آقای جوادی آملی هم درست و دقیق تفسیر کرده اند. قبل از این که از آقای جوادی بشنوم، در المیزان دیده ام. میگوید مانند کسانی نباشید که فاصله گرفته اند، آقای طباطبایی میگویند فاصله ابدان، یعنی بدن و فیزیکی. یعنی همدیگر را ندیده اند و باهم چای نخورده اند و حرف نزده اند، صبحانه نخورده اند. نتیجه این شده که باهم اختلاف کرده اند.
شیطانهای رسانه به هر کدام چیزی میگویند و آنها در رسانه جواب میدهند. قرآن تکلیف ما را روشن کرده است. به برخی بزرگان میگویم به فلانی زنگ بزنید. اگر زنگ بزنید یک سال حال او خوب است. ولی نمیکنند. خیال میکنند اگر به کسی زنگ بزنند، از طاق آسمان به کف زمین میافتند. نگران نباشید. موقعیت و پست و جایگاه شما حفظ است. کم نمیآورید.
در اصولگراها، این بیداد میکند که وقتی میگویید به کسی زنگ بزنید میگویند پررو میشود و خیال میکند به او نیاز دارید. ولی میگویم زنگ بزنید، تا یک سال فحش نخواهد داد. بارها بزرگانی بوده اند که به آنها گفته ام وقتی کسی این حرفها را میزند مشکلش این است. یک مطالبه مشروع دارد. این را حل کنید تا تنظیم شود. نکرده است و شش ماه بعد، بیانیههایی علیه اش آمده است که تمام نظام را با خاک یکسان کرده است. بعد به او میگفتم که نتیجه را دیدید؟
نمیگویم اختلاف ایدئولوژیک نداریم. ولی مهم ترین ریشه اختلاف، همین کنار هم ننشستن است. اگر ضرغامی در شورای نگهبان صبحانه خورد و چند نفر فکر کردند که با این هم نشینی قرار است فردا اتفاقی بیافتد، نمیفهمند. بابت این نادانی و نخواستن برای فهمیدن، نظام و مردم دارند هزینه میدهند. فرد مهم نیست.
حوادث ۸۸ و کارنامه رسانه ای رسانه ملی، جزو افتخارات من است
* یکی از مقاطع خیلی سخت شغلی شما در صدا و سیما، جریان ۸۸ بود. شما به عنوان یک عنصر رسانه ای، کار اطلاع رسانی خود را در مقطع ۸۸ و انتخابات را اولا یک کار مستقل میدانید که از بیرون تاثیری نمیگرفت؟ ثانیا آیا از آن نحوه پوشش اخبار و اطلاعات و مناظرات را دفاع میکنید؟
حوادث ۸۸ و کارنامه رسانه ای رسانه ملی، جزو افتخارات من است. خیلی سعی کردم با این روحیه ای که دارم بگردم که آیا اتفاق یا رفتاری را در آن دوره از صدا و سیما میتوانم پیدا کنم که بگویم اشتباه کرده ام و اگر الان بود نمیکردم، ولی پیدا نمیکردم. همه اش در بهترین وضعیت و درست بود.
اجتهاد رسانه ای را در همان جا سر زبانها انداختم. دستگاههای مختلف گزارش میدادند. البته دستگاههای امنیتی مانند شعام، در بالاترین سطح گزارش میدادند. تمام دستگاهها موظف هستند که اگر مصوبه ای زیر نظر شعام تصویب میشود، فرقی نمیکند رئیس جمهور چه کسی باشد، روحانی یا احمدی نژاد یا خاتمی، همه اجرا میکنند. وضع مملکت این است. مهم این است که چطور اجرایش کنیم. خیلی وقتها که میخواستند نحوه آن را بگویند، زیر بار نمیرفتم. میگفتم اجازه دهید نحوه انجام این رهنمود و راهبردها را خودمان تشخیص دهیم و مجموعا اتفاقاتی را رقم بزنیم که آن راهبرد رسمی کشور انجام شود.
مثلا در اوج درگیری ها، شبکههای ماهواره ای همه به اتاق جنگ تبدیل شده بودند. مجری ارتباط زنده برقرار میکرد و میگفتند میدان ولیعصر الان جمع شده اند و این شعارها را میدهند. یا الان نیروهای امنیتی آمده اند و همین الان در هفت تیر بروید. بعد گزارش میدادند که جمعیت در هفت تیر است و بروید. ضرغامی این را پخش یا نقد نمیکرد و یا به نیروی انتظامی بگوید این است.
ضرغامی میدانست هفت تیر خبری نیست که اینها تبلیغ میکنند تا مردم به هفت تیر بروند. ما دو گروه به هفت تیر میفرستادیم و میگفتیم درمورد قیمت مانتوها در میدان هفت تیر که انقدر گران شده است شروع به صحبت با مردم و مغازه داران بکنید. مردم هم میگفتند چه وضعش است و چرا روپوش خوب پیدا نمیشود و گران است؟ به همین بهانه، دوربین ما، میدان و مردم را نشان میداد و بالایش هم (زنده) زده بودیم. یعنی کسی که شبکه خارجی را میبیند، میگوید تلویزیون دارد هفت تیر را زنده پخش میکند.کسی آن جا نیست. همین الان کسی دارد درمورد قیمت مانتو به تلویزیون توضیح میدهد.
آقای اژه ای وزیر اطلاعات بود و به خانه مهندس موسوی رفت
برخی از دوستان تند امنیتی یا حتی رسانه ای ممکن بود آن زمان نفهمند. {می گفتند} دشمن دارد اینطوری با ما برخورد میکند و مرتب برنامه سازی میکند. آنتن تلویزیون را فرستاده اید تا درمورد قیمت مانتو بحث کند. بله! این را ضرغامی تشخیص میدهد که دوربین در هفت تیر میچرخد و میگوید اینها دروغ میگویند و تبلیغ میکنند که مردم به هفت تیر بروند. هفت تیر کسی نیست. لذا رفتار ضد امنیتی دشمن را خنثی میکردیم. دشمن امنیت ما را نشانه گرفت. وظیفه ما در مرحله اول، حفظ امنیت کشور بود. چون وقتی امنیت نیست همه چیز به هم میریزد.
اما این اجتهاد که چطور عمل کنیم {جای بحث دارد}. چون برخی اوقات به اسم امنیت، کار خلاف امنیت میشود. لذا اگر آن شب مهندس موسوی به من میگوید که با مردم به طور زنده حرف بزنم، ضرغامی میگوید قبول دارم، حرف بزنید. به خانه او رفته بودم تا باهم صحبت کنیم.
ولی چون مسئله من امنیت است، آیا نظر شما هم نظر من است که دعواها را تمام کنیم و کف خیابان جمع شود؟ چون همان شب سی نفر کشته شدند. آقای اژه ای وزیر اطلاعات بود و به زور به خانه ایشان رفت. قبول نمیکرد که ملاقات دهد. آقای اژه ای گفت سی نفر کشته شده اند. مگر میشود؟ ضرغامی میگوید من پخش میکنم. ولی زنده نباشد. من و شما یک هدف داریم. اگر میگویید که میخواهم {این جریان را} بخوابانم، ضرغامی هم جز خواباندن کف خیابان، هیچ هدف دیگری ندارد. ممکن است حرفی بزنی و عده ای بدشان بیاید. حتما جریانات سیاسی بدشان میآمد و با من برخورد میکردند. ولی من مستقلا تصمیم میگرفتم.
مهندس موسوی گفت میخواهم مستقیم با ملت حرف بزنم
گفتم کل صحبتهای شما را پخش میکنم. ولی بگذار باهم ببینیم که آیا صحبتهای شما میتواند به حفظ امنیت کمک کند یا خیر، بیشتر تحریک آن جریان میشود. چون آن بحثها تنها برای تهران بود. شهرستانها هیچ اتفاقی نیفتاد. تا آخرش در شهرستانها هیچ اتفاقی رخ نداد. به جز ۹ دی که تمام کشور در خیابان آمد و عکس آن بود. بنابراین، ایشان گفتند نه. گفتم کسی جلوی شما بنشیند و اگر چیزی میگویید، او همان جا سوالی کند و {شفاف کند که} منظورتان این نیست؟ با آن هم مخالفت کرد و گفت میخواهم مستقیم با ملت حرف بزنم. اگر شما بودید این کار را میکردید؟
اگر این فردا یا همان شب این شعله ده برابر میشد، صدا و سیما میتوانست جواب دهد؟ تمام اینها سر صدا و سیما خراب میشد که باید جمعش کنید و تریبون گذاشته اید که بگویند دروغ و خلاف و تقلب بوده است. کدام تقلب؟ بعدا صندوقها را شمردند.
بعد خودشان گفتند که تقلب نبوده است. مصاحبههای بعدی آنها وجود دارد. ولی این که آن شب میگویید مردم! تقلب شده است و آنها در این تعداد آرای کسی که برنده شده است و کسی که رای نیاورده است، مانند این است که آقای ناطق رای نیاورده باشد و آقای خاتمی که رای آورد، همان شب تلویزیون آقای لاریجانی به آقای ناطق تریبون دهد و بگوید زنده با مردم صحبت کنید و بگویید آقای خاتمی بیخود رای آورده است. چنین چیزی منطقی نیست.
بنابراین هر کاری کردیم و هر اتفاقی رخ داد، همه بر این اساس بود که هم آگاهی بخشی کنیم و هم تمام برنامههای تلویزیونی را در درگیریها و تنشها نبریم. یکی از دورههای جذاب برنامههای تلویزیون از فیلم و سریال و انیمیشن، برای همان ایام بود. تلویزیون کار خود را میکند. افراد تند حزب اللهی با من درگیر میشدند که باید همه را صدا کنیم و جواب موسوی و فتنه گرها را بدهیم. اما حدی لازم است. اگر عسل هم که شفا است را بیشتر از حد بخورید، میمیرید.
طرفداران احمدی نژاد به شدت علیه صدا و سیما و ضرغامی، فعال بودند
* اعتقاد بخشی از جامعه این بود که شما به طرف احمدی نژاد غش کرده اید. منظورم پوشش خبری داستان بود.
غش کردن برای آدمها که بگویند طرف این یا آن هستید، اینطور نبود. حضرت آقا هم در نماز جمعه مشهور آمدند و این حضور بین آنهایی که سمت موسوی رفته بودند و کسانی که میخواستند تا آخر بروند، جدا کننده بود. آقا فرمودند نظر من به نظر احمدی نژاد نزدیک است. کاملا به موقع و درست فرمودند. همان سال اول و دوم که احمدی نژاد رای آورد، جریانات سیاسی دور احمدی نژاد، چقدر علیه صدا و سیما و ضرغامی، فعال بودند. سلسله مطالبی که خانم فاطمه رجبی را در دفاع از احمدی نژاد سرچ کنید که پای کار آقای احمدی نژاد بودند. یک روز هم پیش آقای هاشمی رفتم، نکته ای گفتند که این حرفهایی که آن خانم مینویسند، هم علیه من و هم علیه شما مینویسند. اینها همه طرف احمدی نژاد بودند. ولی به شدت ضرغامی و صدا و سیما را نقد میکردند. توهمی هم داشتند.
چون آن دور اولی که احمدی نژاد رای آورد، انتخابات به دور دوم رفت و یکی از دوران پر شکوه حضور مردم و رقابت جدی بود که خود آقای هاشمی و دیگران و اصلاح طلبان و کروبی و معین و مهر علیزاده بودند. این کارنامه من است. قضاوتهای آقا درمورد من بعد از انتخابات وجود دارد. آنها فکر میکردند ضرغامی این را یک موفقیت بزرگ میداند و بعدا به دنبال این است که برای انتخابات شخصی بهره برداری کند. این توهم تا لحظه آخر از ذهنشان بیرون نرفت.
برخی از سایتهای مشهور که الان هم هستند، همان زمان شکل گرفتند و به جز فحش و اهانت به ضرغامی کاری نداشتند. دو سه بار هم به احمدی نژاد گفتم و گفت من حرفها را گوش نمیدهم. گفتم ما که داریم کار خود را برای حکومت و دولت انجام میدهیم.
پس جریان فکری احمدی نژاد و جماعتی که نزدیکش بودند، حتی خود آقای الهام، با ما خوب نبودند. ولی من در حاکمیت، اهل تعامل هستم. چون کار کشور باید انجام شود. فرقی نمیکند چه کسی باشد. از آقای خاتمی هم روزی سوال کنید، آن یک سال دوره خوبی با خاتمی داشتم. روزهای آخر، خاتمی را به صدا و سیما آوردم و بازدید چند ساعته کرد و چند روز بعد هم باید از کار کنار میرفت. تجلیل مفصلی از او کردیم. حتی در این برنامه شما، یک دقیقه از صحبتهای من درمورد خاتمی و یک دقیقه از صحبتهای خاتمی درمورد من را بگذارید.
دوره خاتمی دیگر تمام شده بود. در صدا و سیما در سال اول خیلی پر حجم کار کرده بودم و خیلی کارنامه پر حجم داشته ام. خاتمی درمورد این کارنامه در جمع مدیران صدا و سیما، قضاوت کرده است. همین کار را برای آقای احمدی نژاد کردیم. روحانی در دوره من نبود. یک سال هم با آقای روحانی تجربه کردم. با آقای روحانی چند بار بحثم میشد. حرفم هم جدی و روشن بود و جا میافتاد. چون حرفم روشن بود. ایشان یک بار عصبانی شد و گفت که من میدانم شما همان عملکرد را دارید که آقای احمدی نژاد را در روزهای آخر آوردید و از او تجلیل کردید.
چه کسی میآید رئیس جمهوری که رفته را در روزهای آخر تجلیل میکند. گفتم آقای خاتمی را هم تجلیل کردیم. گفت کجا تجلیل کرده اید؟ من دیگر خندیدم و آقای شهیدی که رئیس بنیاد شهید دوره آقای روحانی بود، گفت آقای ضرغامی! خیلی صحبتهای شما و رفتارتان خوب بود. آقای روحانی هنوز نمیداند. به ایشان خواهم گفت. نیم ساعت بعد آقای روحانی گفت ما عصبانی میشویم عیبی ندارد. چیزهایی میگوییم. باهم رفیقیم و دوستیم. آقای خاتمی هم تجلیل شده است. خود رئیس جمهور نمیداند که اگر از احمدی نژاد تجلیل کرده ام، از آقای خاتمی هم تجلیل کرده ام. هیچ فرقی نمیکرد. آقای احمدی نژاد در دل مردم بود. اما موضع من این نیست که از ایشان تعریف کنم. ولی الان هم که نظرسنجی کنید، نظرسنجیها محبوبیت او را روشن میکند.
در تمام انتخابات که قالیباف آمد به او رأی دادم
* خود شما به احمدی نژاد رای دادید؟
لزومی ندارد بگویم. دور اول و تمام انتخاباتها به آقای قالیباف رای دادم. در این انتخابات هم همینطور. به ایشان انتقادات زیادی دارم.
آقای شریعتمداری بسیار محترم هستند. خیلی شوخ طبع هستند. مانند خود من است و وقتی با او صحبت میکنم، برخی حرفهای سیاسی را جوری میگوید که تا مدتها با او حال میکنم. او خوش گوشت است. کسانی که میخواهند با کیهان با او ارتباط برقرار کنند باید بدانند که خلوت حسین شریعتمداری جور دیگری است.
* در مرحله دوم که آقای قالیباف نبودند چطور؟
مرحله دوم را رها کنید. همان زمان که در دولت بودم، خیلی حرفها را زدم. گفتم شورای نگهبان درست عمل کند و بی خود آدمها را رد نکند. این حرفها را کدام مقام دولتی میتوانست بگوید؟ همان زمان که قرار بود آدمهایی که تایید شده بودند را اعلام کنند، همان زمان گفتم شورای نگهبان مانند قبل عمل نکند، شاید چهار نفر بیایند و رقابت شود. خبرنگار پرسید به چه کسی را میدهید؟ گفتم با بچه هایم که صحبت میکردم، به این نتیجه رسیدم که بین آنها که کاندیدا هستند قرعه کشی کنیم. بد هم نمیگویند. نمیدانیم به چه کسی رای دهیم. ولی چون شما پرسیدید، من در تمام انتخاباتها از روز ۱/۱/۱ که آقای قالیباف آمد، باهمه انتقاداتی که به او داشته و دارم، در مقایسه با دیگران به او رای دادم.
* من هم در هیچ انتخاباتی به آقای قالیباف رای ندادم و رای نخواهم داد.
باهم دست بدهیم(خنده)
* سال ۸۸ فیلمی را در اخبار نشان میدادید که جوان بیست ساله ای بود که به تصویر امام اهانت میکند.
راهپیمایی ۱۳ آبان بود. از روی عکس رد میشدند. کلوز آپ که میگیرید ممکن است فقط پاها دیده شود.
الان هم خبر ۲۰:۳۰ به خاطر برند خود پر بیننده است
* هیچ وقت چنین آدمی محکومیت پیدا نکرد. این فیلم را چند بار از تلویزیون دیده ام. فکر نمیکنید تلویزیون در آن مقطع، در جاهایی سعی میکرد تحریک آمیز عمل کند؟
درست عکس آن است. درمورد نشان دادن پاره کردن تصویر امام و زیر پا انداختن تصویر امام در راهپیمایی ۱۳ آبان و حتی اهانت به دستههای امام حسین در عصر عاشورا زیل پل کالج، بحث کردیم که نشان دهیم یا ندهیم. البته خبر ۲۰:۳۰ را من راه انداختم که چیزهای حاشیه ای و محاوره ای و حرفهایی که در خبرهای رسمی نمیشد زد، از هر دو جناح باشد. الان هم خبر ۲۰:۳۰ به خاطر برند خود پر بیننده است. وگرنه نوع محتوا تقریبا رسمی است.
چند وقت پیش به یکی از دوستانی که آن جا مسئولیت دارد، ضمن احترامی که برای ایشان دارم گفتم که خبر ۲۰:۳۰ گاهی اوقات چیزهایی پخش میکرد که افراد تعجب میکردند و میگفتند نباید در خبر پخش شود. ولی برای همین ایجاد شد. مثلا نامه ۳۰۰ نفر نویسنده و سینماگر تحت عنوان نخبگان و روشنفکران که خطاب به ترامپ امضا کرده بودند و گفتند غلط میکنید که میگویید بمباران میکنید و ما ملت پشت هم هستیم، بی بی سی این را به بحث گذاشت و خیلی از آن نامه ناراحت بود.
آقای عماد باقی را به همراه یک فرد ضد انقلاب و علیه این بیانیه پشت خط آورد. آنها داشتند این ۳۰۰ نفر را محکوم میکردند که در شرایطی که رژیم دارد روشنفکران را اذیت میکند و با آنها برخورد میکند، در دفاع از این نظام با ترامپ برخورد میکنید. آقای عماد باقی خیلی خوب جواب میداد. انقدر استدلالهایش دقیق و قوی بود که آن فرد در خاکی رفت. چیزی نداشت که بگوید و گفت که در همین نامه اقلا – به تعبیر من – دو تا فحش به نظام میدادید که معلوم شود نظام را قبول ندارید.
آقای عمادالدین باقی پاسخ داد که ما میخواهیم یک متن کوتاه بنویسیم و به ترامپ بگوییم به چه اجازه ای این کار را کرده اید؟ خیال میکنید داریم کشکول مینویسیم که همه چیز در آن باشد؟ بعد گفت که مواضع ما را همه میدانند. خیلی از ما به زندان رفته ایم و رابطه ما به عنوان اپوزیسیون مطرح است. ولی به تعبیر من ترامپ غلط میکند که صاف جلوی ملت ایستاده است و میگوید بمبارانتان میکنیم. به دوستی که در ۲۰:۳۰ بود گفتم که اگر من جای شما بودم، بیانیه این افراد را، حتی یک تکه دفاعیات عماد الدین باقی را در ۲۰:۳۰ پخش میکردم. اگر این کار شود، عین تقویت حاکمیت نیست؟
اصلا مردم و آزاد اندیشی را کنار بگذارید. بحث حاکمیت است. وقتی آقای عماد باقی و خانم رخشان بنی اعتماد تا دیگران با ترامپ برخورد میکنند و میگویند وحدت ما در زمان حمله دشمن حفظ است، میشود آن را پخش کرد و قضاوت کرد. الان خیلیها نمیخواهند حرف بزنند. اگر از خیلی از این اصولگراها سوال کنید، اولا خبر ندارند و میگویند میخواستند خود را مطرح کنند. اپوزیسیون، یک جا همراهی با شما میکند. این است که میگویم مقابل اپوزیسیون نه راهبرد و نه سیاستی وجود ندارد.
من خودم خاکستری هستم
درمورد آن جوان در ۱۳ آبان، آن جوان نبود. اینها اهانت به امام است. اینها کلا با نظام {مشکل داشتند}. بعد از صحبتهای آقا که حد فاصل را جدا کردند، یک جمله خوبی فرمودند که با سه گروه مرزبندی کنید. بماند که برخی به اسم رهبری، آن سه گروه را به بیست گروه تقسیم کردند. یکی گفت شما به خاکستریها خیلی توجه میکنید و مدام برای جذب خاکستریها تلاش میکنید . گفتم من خودم خاکستری هستم.
وقتی به خاکستریها فحش میدهید، یعنی سفید هستید؟ کسی که فکر میکند قبه نور است، ته ظلمات است. یادتان باشد که پشتش آیه و حدیث زیادی خوابیده است. حضرت آقا آن سه تا را مشخص کرد که با آنها مرزبندی کنیم. بقیه مرزبندی ندارند. از آن جا به بعد، آنها با نظام و امام و انقلاب و تمام شعارهای اصیل انقلاب مخالف بودند. از انتقادهای من به موسوی و کروبی این بود که شما این سابقه را در انقلاب داشتید.
چند وقت پیش آقای مجید انصاری قبل از این مسئولیت، به تلویزیون آمده بود. ایشان داشت رفتار صدا و سیما را در ۸۸ نقد میکرد. میگفت صدا و سیما به مجمع روحانیون مبارز خیلی ظلم کرد. آن شب نشان داد که آنها سیاهیهای امام حسین را آتش میزنند، طوری به ما نسبت داد. در حالی که مگر میشود ما و روحانیون و آقای کروبی ضد امام حسین باشیم؟ ما طرفدار آتش زدن سیاهیها باشیم؟ مجری هم نمیدانست چطور جواب دهد. حرفش را زد و تمام شد.
عده ای تحمل نکردند که احمدی نژاد دوباره رئیس جمهور شود
بعدا به دوستان گفتم که از ایشان سوالی میکردید که این اتفاق که افتاد و تمام شبکههای ماهواره ای پخش شد، آنها هم میدانستند که این قرار است پخش شود و راس خبرشان آن هیاهوی پایکوبی عصر عاشورا را نشان میدادند، دنیا الان میگوید الان به امام حسین اهانت شد، چرا یک جمله نگفتید و تکذیب نکردید و نگفتید اینها از ما نیستند؟ عکس آن شد. یعنی آقای موسوی و آقای کروبی بیانیه دادند و تعابیری به کار بردند و دفاع کردند و عملا آنها را امت خداجوی نام بردند. امت خداجوی، سیاهی آتش میزند؟ مگر زبان شما را منگنه کرده بودند؟ آن زمان مقداری روشنگری میکردید.
روشنگری خیلی خوب است. ما با حکومت بد هستیم و از قیافه رئیس جمهور خوشمان نمیآید. میدانید که آقای احمدی نژاد جاذبه و دافعه داشت. در هر دو بعد قوی بود. این که خوب یا بد است را نمیدانم. البته ما جاذبه و دافعه علی را داریم و او علی است. دشمن علی مشخص است که چه کسی است. عده ای عاشق احمدی نژاد بودند و عده ای دیگر، تحمل نکردند که احمدی نژاد دوباره رئیس جمهور شود.
یکی از نمایندههای مشهور مجلس اصولگرا به من گفت که آقا عزت! دوباره احمدی نژاد شد. چه کار کنیم. نمیگفت تقلب شده است. میگفت مردم رای داده اند. ولی چهار سال بدبخت شدیم. لذا بالاخره آقای احمدی نژاد رئیس جمهور شده بود. حرف میزد. رئیس جمهور باید حرف بزند. خبرش باید پخش شود. احمدی نژاد وقتی حرف میزد، یک عده ممکن بود حالشان بد شود. عده محدودی بودند. نمیتوانستیم کاری کنیم.
آقا موافق بودند که اگر آقای موسوی مطلب و حرفی دارند، خدمت آقا بروند و حرف خود را بزنند
* نه به عنوان رئیس صدا و سیما، بلکه به عنوان یک فعال سیاسی از شما می پرسم.نمیشد سال ۸۸ را به نحو دیگری جمع کرد؟ یعنی نمیشد افرادی آقای موسوی را یارگیری میکردند که آن اتفاقات منفی رخ نمیداد؟ یا درمورد آقای کروبی، افراد را در چهارچوبی میبردند و به شکلی آقای احمدی نژاد را هم در یک چارچوب قرار میدادند که انقدر شاخ و شانه نکشد؟ آقای احمدی نژاد بعد از ۸۸ جوری عمل کرد که هیچ کدام از ما حاضر نیستیم حتی خوبی هایش را اگر داشته ذکر کنیم.
البته من که اینطور نیستم. چون از خوبیهای آقای خاتمی و کروبی و دیگران هم میگویم.
* فکر نمیکنید اگر با تجربه الان، صحنه جور دیگری قابل مدیریت کردن بود که به یک سال آشوب منجر نشود؟
حتما سوال شما سوال عده ای است که آیا نمیشد کاری کنیم که این اتفاقات رخ ندهد؟ در مقطعی که این حوادث خیلی به سرعت رخ میداد و طراحی دشمنی در کف خیابان داشت مرتب نمود پیدا میکرد، خیلی از کارهایی که میگویید انجام میگرفت و جمع نمیشد.
میدانم که حضرت آقا موافق بود که اگر آقای موسوی مطلب و حرفی دارند، خدمت ایشان بروند و حرف خود را بزنند. برداشتم این بود که آقا موافق بودند. ولی بنا نبود که اینطور شود. آقا حتی با روسای ستادهای اینها جلسه گذاشتند. چه کسی این کار را میکند؟ نه خود کاندیداها. آقا گفتند روسای ستادها بیایند. از آقای بهشتی بودند تا بقیه. تلویزیون هم بخشهایی را پخش کرد.
آقا اول جلسه فرمودند که میخواهم اذن باشم فقط گوش کنم. هرچه داشتند گفتند. بعد آقا یکی دو نکته را به آنها یاداوری کرد. خود آقا خیلی تلاش کردند. اصلا آقا خلاف قانون اساسی، نتیجه انتخابات را عقب میانداختند. میگفتند عیبی ندارد. حالا که اینها دارند اینطور میکنند صبر کنید. زمانش هم اگر گذشت عیبی ندارد. صندوقها بشمارند.
خانه آقای موسوی تبدیل به امام زاده شده بود
من در بطن این خبرهایی بودم که باید تولید میکردند. بعد گفتند که مسئله ما شمردن صندوقها نیست. چون میدانستند اگر بشمارند تقلبی نیست و همین است. ای بسا رای احمدی نژآد بیشتر هم میشد. بعدا آقای عطریان فر مصاحبه کردند و گفتند که تقلبی نبود و بحث صندوق مطرح نبود. خودم شب با آقای موسوی مفصل صحبت کردم. خانمش از قدیم و قبل از انقلاب با خواهرم فعالیتهای زیادی داشتند. تا نشستم، این را یاداوری کردند و من هم یاداوری کردم.
اولین کاری که در صدا و سیما کردم، دیدارهای اقشاری بود که از همه جناحها دعوت میکردیم. کار خوبی بود. در نشست زنان که فیلمش وجود دارد، تازه رئیس شده بودم و میخواستم ببینیم باید چه کاری کنیم و رهنمود دهند. از خانم راکعی و کولایی و رهنورد و هرکه بگویید وجود داشت. با موسوی خیلی صحبت کردم. با خیلی شخصیتهای دیگر هم صحبت کردم. اصلا خانه آقای موسوی تبدیل به امام زاده شده بود. مسئولین میرفتند. صحبت میکردند و حرف میزدند. شخصیتهای سیاسی و آدمهای مختلفی بودند.
خاتمی یک اشتباه بزرگ در زندگی خود کرده باشد این است که در ۸۸ نتوانست درست تصمیم بگیرد
رابطه من با آقای خاتمی مشخص است. هردو درمورد همدیگر صحبت کرده ایم. اگر آقای خاتمی یک اشتباه بزرگ در زندگی خود کرده باشد این است که در ۸۸ نتوانست درست تصمیم بگیرد. خاتمی میتوانست در یک بعد، مشکل را حل کند. اگر او هم موسوی را کنترل میکرد و هم دو دوجمله میگفت {می توانست مشکل حل شود}. چون بخشی از جریان اصلاحات پشت موسوی بودند. خاتمی اعتبار و جایگاه داشت. اگر دو جمله خوب میگفت…
یک لحظه از مسیری که رفته ام پشیمان نیستم
* اگر از خاتمی خواسته میشد نمیگفت؟
شاید هم خواسته باشند. نمیدانم. خبر ندارم. اصلا چرا در این شرایط، لازم باشد از کسی بخواهند؟ خودش مسئولیت را تشخیص میدهد. همینطور دیگرانی مانند آقای ناطق که در برخی مصاحبه هایم توضیح داده ام. به خانه آقای کروبی هم رفتم و مفصل با ایشان صحبت کردم. البته دیدم دوستانی در آن جا هستند که اگر ضرغامی چیزی بگوید آنها هم خواهند گفت. اصلاح طلبان تندی بودند که خودشان هم بعدا گفتند. همه میخواستند جمع شود. کشور به موفقیت بزرگ و رکورد عجیبی در مشارکت رسیده بود.
این همه مشارکت و این درصد، چرا باید این قوت {از بین برود؟}. اوباما قبل از {نتیجه این انتخابات} خیلی خود را تنظیم کرده بود که با ما کنار بیاید و خیلی آوانسها را میدادند. فتنه که شد، دو تا ندا آقاسلطان نشان دادند. همه اینها زیر سوال است که چه بود. ناگهان همه مواضع آنها عوض شد. هرچه عقب رفته بودند ده قدم جلو آمدند. مسائل و مصالح ملی هم مهم است. چرا این آقایان که دلشان برای امام و خط امام {می سوخت} و میبینند نظامی که برای امام است دارد نابود میشود، احساس تکلیف نکردند که مدیریت کنند.
بلغ مابلغ اعلام کردند که انتخابات باطل است. اصلا آن شب، موسوی اعلام کرد که رای آورده ام و تمام شده است. چرا آن شب شروع به رای خواندن کردیم؟ رای را باید صبح بخوانیم. ۸ صبح باید اولین بخش خبری بگوییم. چرا ۱۱ شب تصمیم گرفتم که هر حوزه ای که میخواند آرا خوانده شود؟ چون بی بی سی و شبکههای خارجی همه شبانه روز شده بودند و مصاحبههای آنها را پخش میکردند و موسوی مصاحبه کرد و بلافاصله گفت من رای آورده ام. هرچه میگویند دروغ است و تقلب است. بی بی سی مرتب داشت میگفت موسوی رای آورده است. من هم باید از آن شب شروع میکردم تا بگویم که این هم نتیجه آرا است.
جمله نهایی ام این است که ضرغامی حرف انتقادی زیاد دارد. از موضع اصلاحات و دلسوزی برای نظام است. فردا که درگذشتم، به این موضوع پایبند باشید و به آن استناد کنید. ولی ضرغامی با همه وجود، دلسوز و طرفدار حاکمیت و نظامی است که امام خمینی آورده است. یک لحظه از مسیری که رفته ام پشیمان نیستم. اگر دیگرانی هم چنین ادعایی میکنند، جایی که میبینند مصالح ملی ذبح و نابود میشود، باید مراعات کنند.
نمیشود به خاطر مسائل سیاسی و خطی و نفسانی{این طور عمل کنند} ، به قول امام، فردی آنقدر با همسایه اش بد بود که میگفت سر من را ببر و بگذار بالای پشت بام همسایه و بگو همسایه من را کشته است. حاضر است سر خودش بریده شود ولی همسایه اش گیر بیفتد. این درمورد خیلی از ما صادق است. شاخه را از بن میبریم. چشمههایی از این را در ۸۸ در برخی از خواص دیدیم.


















